مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
ای دعا گشتـه دعـا با نفـس روح فزایت وی اجابت زده هنگام دعا بوسه به پایت چشم ارباب کرم از همه سو باز به دستت دست ارباب دعـا بستـه به دامان ولایت عاشق خُلق نکویت همه جا دوست و دشمن دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنایت کثرت خلـق الهـی همـه از یُمن وجودت وسعت مُلک خداوند بود صحن و سرایت مصحف تو که زبور و صُحف آل رسول است وحی مُنزَل بُوَد ای روح مناجات، دعایت تـو گـل سر سبـد گـلشـن کـشتـی نجـاتی رخ گل انداخته از بوسۀ مصباح هدایت گـره از کـار فـرو بستـۀ عالم تو گشایی گر چه بسته است به زنجیر، ید عقدهگشایت ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا تا دل شب شنوند از لب جانبخش، صدایت حـلقـۀ سلسلهها یکسـره در حلقۀ ذکـرت به فلک میرسد از حلقـۀ زنجیـر، ثنایت گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجیب است با وجودی که کند سنگ عدو گریه برایت تو پیـامآور خــون گـلـوی خـون خـدایی بوده در کربوبلا مقتل خون غار حرایت هیجـده داغ بـه دل داشتی و باز شکـفتی ای زده صبر و رضا خنده به لبخند رضایت جای تو همچو خداوند بود در دل مؤمن ظاهراً دید عدو گوشۀ ویران شده جایت میدمـد از نفـس روحفـزا بـوی حسینت میزند موج ز فریاد درون خون خدایت نسلهـا یکسره چشماند به دیـدار جمالت نسلها یکـسره گوشاند به آوای رسایت سعـی تـو بـوده ره قـرب الـی الله تعـالی کربلا مروه شـده، شـام بلا بـود صفایت به پدر حکم شهادت به تو فرمان اسارت با حـسینبنعلـی بـود یکـی جـام بـلایت با وجودی که دو بازوی تو در سلسله بسته بود از چار طرف دیدۀ سائل به عطایت بسته درهای جهان بر تو و پشتِ درِ بسته ملک و جن و بشـر، یکسره هستند گدایت این عجب نیست که چون پای به محرابگذاری ذات مـعـبـود دهــد سیــد عـبــاد، نـدایت نه عجب گر ملک العرش کند سرمۀ چشمش آن غباری که ز صحرا بنشیند به ردایت «میثم» و سایۀ لطف تو و فـردای قیامت ای پنـاه همـه در روز جزا ظـل هُمایت |